به محض اینکه این فناوری تجاری شد، مارک های سوئیسی تقریباً آن را در نظر نگرفتند، زیرا در مقایسه با مهارتی که برای ساعت های مکانیکی استفاده می شد تقریباً “توهین آمیز” تلقی می شد، اما بسیاری دیگر بر همین عقیده نبودند، اول از همه برخی برندهای ژاپنی.
در مدت کوتاهی، بازار مملو از ساعت گارمین d2 با کیفیت خوب، بسیار ارزان تر از ساعت های “کلاسیک” و بسیار دقیق تر شد. هرج و مرج بود.
بسیاری از تولیدکنندگان کوچک سوئیسی که قادر به مدیریت چنین رقابتی نبودند، در مدت کوتاهی ورشکست شدند و شرکتهای مختلفی که بخشی از زنجیره طولانی تامین قطعات بودند، دنبال شدند.
اقدامات متقابل استراتژیک و بازاریابی اتخاذ شده تا آن زمان به اندازه کافی سریع ریشه نگرفت و در مدت کوتاهی، در اواسط دهه 1970، کل صنعت ساعت سوئیس وارد یک بحران بی سابقه شد .
در اوایل دهه 1980، یک مهندس سوئیسی لبنانی الاصل دو ایده درخشان برای نجات این بخش داشت: او چندین سازنده قطعات و حرکت را تحت یک شرکت واحد متحد کرد تا بتواند از صرفهجویی در مقیاس و اهداف مشترک بهرهبرداری کند و یک ایده ساده اما محصول بسیار موثر، واقعا قادر به تغییر بازی. اولین سواچ متولد شد و آن مرد نیک هایک نام داشت .
با سواچ، مفهوم ساعت همانطور که تا آن زمان تصور میشد کاملاً زیر و رو شد: دیگر ساعتی با رنگهای کلاسیک یا بسیار کاربردی که نشانهای متمایز و معتبر بود، نبود، بلکه یک لوازم جانبی مد با قیمت بسیار مقرون به صرفه بود.
با رنگهای روشن و طرحی خلاقانه که میتوان آن را با توجه به مناسبت یا حتی لباسهای لحظهای ترکیب کرد.
سواچ یک موفقیت جهانی بود که نه تنها به شرکت هایک، بلکه به کل بخش اکسیژن داد. در واقع، با این قطعه، ساعت سازی سوئیس نشان داد که می تواند فراتر از کوارتزهای ارزان ژاپنی باشد: با سواچ (و مارک های مختلف مد).